|
جلسه پنجم سخنرانی مرحوم ایت الله مجتبی تهرانی ره محرم ۱۳۸۰ مجموعه قيام و انقلاب امام حسين تعاون * مرورى بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به يك اصل اساسى بود كه در اين آيه شريفه وارد شده است و يك سنّت مسلّم الهى و اسلامى براى سالم سازى مجتمع اسلامى است؛ يعنى براى اينكه كسانى كه اهل ايمان و اسلام هستند روابط سالمى داشته باشند. عرض كردم كه دو ركن را در اين آيه شريفه بيان مىفرمايد كه ركن اوّل، مسأله حمايت و كمك و مساعدت كردن ديگران است، چه در بُعد مادى و چه در بُعد معنوى امّا بر محور برّ و تقوا؛ و ركن دوم، نهى و عدم اعانه نسبت به اثم و عدوان است عرض كردم كه اثم از نظر لغت، همان اسائه و عمل ناروا است و از نظر شرع، گناه و معصيت است. عدوان هم عبارت است از تجاوز و ستم؛ يعنى اسائهاى است كه تجاوز به ديگران هم باشد. لذا مفهوم اثم، عدوان را هم در بر مىگيرد، امّا چون در اينجا كنار هم آمدهاند هر كدام معنى جداگانه پيدا مىكند. يعنى مراد از اثم در اينجا آن عمل زشتى است كه انسان انجام مىدهد و تجاوز به غير نمىكند، ولى عدوان عبارت از عمل زشتى است كه تجاوز به غير هم مىكند پس ركن دوم تعاون براى سالمسازى جامعه اين است كه تو هيچگاه ديگرى را كمك و مساعدت بر معصيت و عمل ناروا نكن؛ چه بخواهد عمل زشتى انجام دهد كه تجاوز به غير نيست و چه آنجا كه مىخواهد عمل زشتى انجام دهد كه تجاوز به غير هم هست. يك مثال ساده بزنم؛ مثلًا شخصى مىخواهد شُرب خَمر كند و به كسى هم كارى ندارد؛ تو اسبابش را براى او فراهم نكن. اين مثال براى اثم بود. مثال ساده براى عدوان هم مثل آنجايى كه مىخواهد برود دزدى كند؛ تو نردبان براى او تهيّه نكن
* احكام آيه تعاون بحث ما تا اينجا جنبه مقدماتى داشت و بحث موضوعى مىكرديم؛ امّا راجع به حكم، فُقها بحثى دارند كه فقط به آن اشاره مىكنم و رد مىشوم. در آيه شريفه دو حكم وارد شده است؛ يكى امر است و ديگرى نهى. بحث اين است كه آيا اين احكام، الزامى است يا غير الزامى. (2)مىگويند آنچه مسلّم است اين است كه وَ لَاتَعَاوَنُوا عَلَى الإثْمِ وَ الْعُدْوَان الزامى است. يعنى هيچ ترديدى نداريم كه حكم دوم آيه، «حُرمت» است و تعاون بر اثم و عدوان «حرام» است و بىترديد، حكم تحريمى است و تنزيهى نيست. البته بعضى در اينجا «وحدت سياق» را مطرح كردهاند و خواستهاند نتيجه بگيرند كه حكم دوم، «كراهت» است كه ما هم در جاى خودش جوابشان را دادهايم كه «تناسب حكم و موضوع» مقدّم بر وحدت سياق است. يعنى آيه شريفه نمىخواهد بگويد «خوب است كه كمك نكنيد به او وقتى مىخواهد معصيت كند»! يا «خوب است وقتى مىخواهد دزدى كند به او نردبان ندهيد»! يا «خوب است وقتى مىخواهد سرِ كسى را ببُرد و آدمكُشى كند شما چاقو به دستش ندهيد»! هيچ عاقلى اين حرفها را نمىزند. نخير، اين حرفها نيست؛ نبايد كمكش كنيد. كمك كردن به او مسلّماً حرام است و حكم مطرح شده در «وَ لَاتَعَاوَنُوا عَلَى الإثْمِ وَ الْعُدْوَان» مسلّماً حرمت است. (3) پس در اينجا دو چيز هست كه حرام است؛ يكى مساعدت كردنِ غير در گناهى كه مىخواهد انجام دهد ولى تجاوز به غير نيست؛ يعنى حُرمت اعانه به اثم. ديگرى كمك كردن و مساعدت كردنِ غير در ستمى كه مىخواهد انجام دهد و تجاوز به حقوق غير است؛ يعنى حُرمت اعانه به عدوان. البته من در بحث خودم دومى را مقدّم مىكنم؛ چون اوّلى (حُرمت اعانه به اثم) بحث مفصّلى دارد كه در جلسات آينده مطرح مىكنم
* حرمت تعاون به عدوان در باب عدم تعاون به عدوان در فقه عنوانى داريم كه در مجالس و منابر هم زياد شنيدهايد و آن بحث «معونه ظالمين» است. عدوان يعنى ظلم؛ خيلى روشن است. ظلم هم كه مىگوييم، از نظر تداعى به ذهن ابتدا ظلم به غير و تجاوز به حقوق غير متبادرمىشود. (4) آيه شريفه در اينجا مىفرمايد كمك نكن به عدوان؛ يعنى به ظلم كمك نكن. اين همان بحثى است كه در فقه ما مطرح است و فُقها تحت عنوان معونه ظالمين بحث مىكنند. معونه ظالمين به همين معنا است كه انسان به ظالم كمك كند. (5) فُقهاى عامّه و خاصّه مىگويند معونه ظالمين بدون ترديد حرام است و حتّى از معاصى كبيره است؛ قابل انكار هم نيست. البته در باب معونه ظالمين بحثها مفصّل است، امّا آنچه الآن مورد نظر من است «كمك در ظلم» است؛ چون فُقها حتّى ادّله را در بحث «كمك در غير ظلم» هم مىآورند و وارد بحث مىشوند. امّا نظر ما آنجايى است كه شخصى مىخواهد در روابط اجتماعى به غير تجاوز كند؛ به اين معنا كه مىخواهد حقّ مشروع او را از بين ببرد. (6) مثال سادهاى كه زدم اين بود كه مىخواهد مال مردم را سرقت كند، من هم مقدّمات و اسباب سرقت را تهيه مىكنم؛ خودم نمىروم دنبال سرقت و دزدى؛ او مىخواهد دزدى كند و من به او كمك و مساعدت مىكنم. اين معونه ظالم است؛ چون سرقت، عدوان است و «لَاتَعَاوَنُوا» كمك به آن را تحريم كرده است
* سه تصوير در تعاون به عدوان
در بحث تعاون به عدوان سه تصوير مطرح مىكنم؛ صورت اوّل همانطور كه گفتم بر اين مبنا است كه عدهاى مىگويند تعاون يعنى شركت در فعل؛ يعنى يك كار را با هم انجام دهيم؛ امّا تشريك در ظلم و عدوان ديگر تحت عنوان معونه ظالمين قرار نمىگيرد؛ چون كسى كه شركت در ظلم مىكند خودش ظالم است. آنجايى كه هم او و هم ديگرى، دو نفرى با هم مىخواهند يك كار خلافى را انجام دهند، به اين مىگويند تشريك و مشاركت در عدوان كه اين خودِ ظلم است. امّا بحث ما مشاركت در ظلم و عدوان نيست، بلكه معونه ظالم است صورت دوم اين است كه كار را او مىكند؛ او ظلم مىكند، ولى من مساعدت مىكنم، تهيه اسباب مىكنم و مقدّمات را براى او فراهم مىكنم. معونه ظالمين كه در فقه بحث مىكنند همين صورت است. در اينجا يعنى درباره صورت دوم روايات بسيارى داريم كه مىگويد بين ظالم يعنى آنكه فعل را دارد انجام مىدهد با آن كسى كه براى او تهيه مقدّمات مىكند فرقى نيست روايت از امام هشتم (ع) است كه حضرت فرمود مَنْ أعَانَ ظَالِمَاً فَهُوَ ظَالِمٌ وَ مَنْ خَذَلَ ظَالِمَاً فَهُوَ عَادِلٌ(7) حضرت خيلى زيبا مقابله درست كردهاند؛ مىفرمايند هركس ظالمى را كمك كند، خودش ظالم است و هركس ظالمى را خوار كند عادل است. اين از نظر صدقِ عنوانِ موضوعى بود كه بر مُعينِ ظالم هم اطلاق ظالم شده است. يعنى او متجاوز است، اين هم متجاوز است. يكوقت مىگويى هر دو با هم در يك فعل شركت كردهاند كه اين همان صورت اوّل است و معلوم است كه از نظر صدق موضوع عرفىاش هر دو ظالمند و در اين بحثى نيست؛ امّا در صورت دوم هم كه بحثِ اعانه و تهيّه اسباب و مقدّمات ظلم است، در روايات داريم كه اين هم مصداق همان عنوان است. يعنى از نظر موضوعى با هم مُشتركند اين از نظر موضوعى؛ امّا از نظر حُكمى هم اينها مشترك هستند. (8)يعنى چه؟ يعنى همانگونه كه او دارد اين فعل را انجام مىدهد و بر او حرام است، بر اين كسى كه دارد او را كمك مىكند هم حرام است. روايت صحيحه از عبدالله بنسنان است كه مىگويد شنيدم امام صادق (ع) مىفرمود مَنْ أَعَانَ ظَالِماً عَلَى مَظْلُومٍ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَيْهِ سَاخِطاً حَتَّى يَنْزِعَ عَنْ مَعُونَتِهِ(9) هركس به ظالمى عليه مظلومى كمك كند، تا زمانى كه دارد به او كمك مىكند خداوند بر او خشمگين است. يعنى او هم مورد خشم الهى است در اين زمينه روايات متعددى داريم كه تعبيرات مختلفى در آنها هست. از جمله روايتى از پيغمبراكرم (ص) است كه روايت معروفى هم كه حضرت فرمودند إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ الظَّلَمَةُ وَ أَعْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ أَشْبَاهُ الظَّلَمَةِ حَتَّى مَنْ بَرَى لَهُمْ قَلَماً وَ لَاقَ لَهُمْ دَوَاةً قَالَ فَيَجْتَمِعُونَ فِي تَابُوتٍ مِنْ حَدِيدٍ ثُمَّ يُرْمَى بِهِمْ فِي جَهَنَّمَ(10) روز قيامت كه مىشود آنهايى را كه مستقيماً وارد شدند و تجاوز كردند به حقوق ديگران و كسانى را كه به اينها كمك كردند، اينها را در تابوتى از آهن جمع مىكنند و بعد همه را با هم در جهنم مىاندازند. از اين روايت اين را مىفهميم كه اين دو در اسلام از نظر حُكمى مشترك هستند؛ چون عقوبتشان عقوبتِ مشترك است. لذا فقها مىگويند هم ظلم و هم معونه ظالمين هر دو معصيت كبيره است در يك روايت از پيغمبر اكرم (ص) است كه حضرت مىفرمايند مَنْ مَشَى مَعَ ظَالِمٍ لِيُعِينَه وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ ظَالِم فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِيمَان يعنى كسى كه راه افتاده و با ظالمى مىرود كه به او كمك كند و مىداند كه كارى را كه او مىخواهد انجام دهد تجاوز است و با اين حال مىخواهد برود مقدّماتش را براى او فراهم كند، از ايمان خارج شده است. در بعضى از روايات آمده است «فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإسْلَام» اين روايتى است كه هم عامّه نقل مىكنند و هم خاصّه؛ هم در كنزالعمّال آمده است و هم در مستدركالوسائل هست. (11) يا اين روايت معروفى كه مكرّر هم شنيدهايد كه امام صادق (ع) از پدران بزرگوارشان نقل مىكنند كه كَانَ عَلِيٌّ (ع) يَقُولُ الْعَامِلُ بِالظُّلْمِ وَ الْمُعِينُ عَلَيْهِ وَ الرَّاضِي بِهِ شُرَكَاءُ ثَلَاثَةٌ (12) یعنى چه آن كسى كه مرتكب تجاوز مىشود و چه كسى كه كمكش مىكند و چه آن كسى كه راضى است به اين، هر سه با هم شريكند. اينها در چه چيزى شركت دارند؟ در اينجا بايد شركت از نظر عقوبتى مورد نظر حضرت باشد. شركت در فعل كه نيست؛ چون فعلها از يكديگر جدا است. فعلِ يكى اصلِ جرم است، يكى كمك كرده است و فعلِ ديگرى كه راضى به جرم شده درونى است. پس اين روايت نمىخواهد شركت در فعل را بفرمايد؛ بلكه مىخواهد بفرمايد اينها از نظر كيفرى با هم مشتركند. بنابراين «وَ لَاتَعَاوَنُوا عَلَى الإثْمِ وَ الْعُدْوَان» راجع به عدوانش مسلّماً نهى تحريمى است. يعنى حرام است كه انسان مساعدت كند و كمك كند به كسى كه دارد اسائهاى مىكند و سيئهاى مرتكب مىشود كه تجاوز به حقّ مشروع غير است امّا صورت سوم در باب عدوان از اين هم بالاتر است و آن اين است كه اگر كسى مرتكب عدوانى شد، مرتكب ظلمى شد و بعد شما بخواهيد او را حمايت كنيد، اين هم حرام است. يكوقت شركت در ظلم است كه همان صورت اوّل بود، مثل آنجايى كه دو نفرى با هم برويد دزدى كنيد. يكوقت كمك به ظالم است؛ يعنى هنوز ظلم را انجام نداده است و تو مقدّماتش را دارى تهيه مىكنى، مثل آنجايى كه نردبان مىدهى كه او برود دزدى؛ كه اين صورت دوم بود. امّا يكوقت جرم انجام شده و ظلم انجام شده است و تو مىخواهى او را حمايت كنى كه اين صورت سوم است يك مثال ساده بزنم؛ طرف وكيل دادگسترى است و پرونده مىآيد جلويش و او هم مىداند كه اين موكّلش خلاف كرده و تجاوز كرده است؛ امّا با اين حال قبول مىكند كه از او دفاع كند. پول هم مىگيرد و از او دفاع و حمايت مىكند. پيغمبر اكرم (ص) مىفرمايند: مَنْ تَوَلَّى خُصُومَةَ ظَالِمٍ أَوْ أَعَانَهُ عَلَيْهَا يعنى كسى كه وكالت ظالمى را قبول كرده تا به نفعش اقدام كند، نَزَلَ بِهِ مَلَكُ الْمَوْتِ بِالْبُشْرَى بِلَعْنِهِ وَ نَارِ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِير (13) اين تعبير «مَنْ تَوَلَّى» را در روايات متعددى هم داريم؛ حالا اينجا يك مثالى زدم كه متداول بود اين مسأله حمايت كردن از ظلمى كه واقع شده مربوط به همه جا است. مثلًا كسى بچّهاش بد كرده و به حقوق ديگران تجاوز كرده است و او چون بچّه خودش است از او حمايت مىكند. يا مثلًا رفيقش است كه باز هم همين است. گفتم كه علاقهها و پيوندها در روابط اجتماعى مختلف است؛ پيوند خويشاوندى داريم، پيوند دوستى و رفاقتى داريم، پيوند محبّتى داريم، پيوند شغلى داريم، پيوندهاى منطقهاى داريم، پيوندهاى سياسى و بين المللى داريم و ... بعد مىآيند به خاطر اين پيوندها از يكديگر حمايت مىكنند؛ ظلم هم واقع شده است، امّا باز هم حمايت مىكنند. سؤال مىكنيم كه چرا حمايت مىكنيد؟ مىگويند چون قرارداد داريم! جاهليتى بالاتر از اين؟! بعد هم مىگويند تمام دنيا اينطور عمل مىكنند؛ خِرَد جمعى اينطور مىگويد؛ ما قرارداد داشتيم با اينها! (14) گروه يا ملّتى تجاوز كرده است به گروه يا ملّتى ديگر؛ دولتى به يك دولت ديگرى تجاوز كرده است؛ با اين حال مىآيند و از متجاوز حمايت مىكنند. چرا؟ چون قرارداد حمايتى داريم اگر بخواهى جامعه اصلاح شود و روابط مجتمع سالم شود، اين دو رُكن بايد اجرا شود. «تعاونوا على البرّ و التقوى و لاتعاونوا على الإثم و العدوان»؛ يكىاش هم بهتنهايى كافى نيست. حالا من يك مثال بزنم؛ ممكن است كسى هم مسجد بسازد و هم در كنارش ميخانه درست كند. چنين كسى وَ لَاتَعَاوَنُوا عَلَى الإثْمِ وَ الْعُدْوَان را درست كرده است ولى به «لاتعاونواعلى الإثم والعدوان» عمل نكرده است. اينطورى جامعه سالم نمىشود؛ مسجد و در كنارش ميخانه جامعه را اصلاح نمىكند. مىخواهى جامعه را اصلاح كنى؟ بايد اين دو رُكن با هم باشد لذا در روايات از آن طرف داريم كه نه تنها از ظالم حمايت نكن، بلكه برو مظلوم را اعانه كن؛ برو از او طرفدارى كن؛ از كسى حمايت كن كه ظلم بر او واقع شده، نه آن كسى كه ظلم را واقع كرده است. على (ع) مىفرمايد إذَا رَأَيْتَ مَظْلُومَاً فَأَعِنْهُ عَلَى الظَّالِم (15) یعنى وقتى مظلومى را ديدى، او را در مقابل طالم كمك كن. يا مراجعه كنيد به نهج البلاغه از سفارش هاى اميرالمؤمنين (ع) به امام حسن (ع) و امام حسين (ع) است كه وَ قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنا(16)
گفتار شما حق باشد و عملتان بر محور پاداش الهى و خالصانه باشد؛ اوّل گفتار، بعد كردار و بعد مىآيد سراغ روابط اجتماعى به صورت خاصّ و مىگويد دشمنِ ظالم و ياورِ مظلوم باشيد. اين قانون كلّى الهى و غير قابل نسخ است
* تطبيق بحث با قيام امام حسين(ع)
امام حسين (ع) قيام كرد براى همين؛ از مدينه كه راه افتاد، گفت نه؛ من به ظلم كمك نمىكنم؛ من از اثم و عدوان حمايت نمىكنم. از آنجا شروع كرد و اوّل آمد به مكّه و بعد عراق و كوفه؛ وقتى شرايط مهيّا شد، گفت حالا مىخواهم با ظالم مقابله كنم. اوّل گفت تأييدش نمىكنم، بعد كه شرايط فراهم شد گفت حالا مقابله مىكنم و ريشهاش را هم مىكنم. لذا استعانه مىكرد؛ طبق دستور الهى هم استعانه مىكرد؛ يعنى همان سفارش پدرش، همان سنّت نبوى و همان حكم الهى را اجرا مىكرد. چند نوع هم استعانه كرد؛ هم مستقيم و هم غير مستقيم؛ هم جمعى و هم فردى در جلسه گذشته يك مثال جمعى و فردى را گفتم؛ يعنى حرّ و لشكرش. امّا استعانه فردى هم زياد دارد. از جمله در بين راه كه مىآمد برخورد كرد به خيمه و خرگاهى. حسين (ع) سؤال كرد كه اين بساط براى كيست؟ گفتند مال عبيدالله بنحرّ جعفى است. در تاريخ ديدهام كه حسين (ع) ابتدا شخصى را نزد او فرستاد و از او خواست كه بيايد. من در بعضى از تواريخ ديدهام كه وقتى پيغام حسين (ع) به او رسيد، نيامد. آمدند گفتند كه او نمىآيد. عجيب است واقعاً! حسين (ع) خودش بلند شد و رفت. رفت كنار خيمهاش و سلام كرد، نشست و مطلب را با او در ميان گذاشت؛ فرمود وضع را كه ديدهاى؛ جوّى را كه حاكم است و يزيد و ترويج لاابالىگرى و ... را كه مىدانى؛ مىدانى كه اين روال، ريشه اسلام را مىكند. عبيدالله همه حرفهاى حضرت را هم قبول كرد و انكار نكرد. نگفت كه شما درباره وضع آنها اشتباه مىكنى؛ امّا در جواب گفت نمىآيم. چرا؟ چون من وضع كوفه را اينطور ديدم كه مردم به نفع شما قيام نمىكنند. يعنى خلاصهاش اينكه از اين نَمَد، كلاهى به ما نمىرسد و چيزى گيرِ ما نمىآيد. مسأله اين است كه محور همكارى او، برّ و تقوا نيست؛ او «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى» را قبول ندارد. براى همين مىگويد من وقتى با تو همكارى مىكنم كه چيزى از مسائل مادى به من هم برسد
اين يك استعانه بود؛ امّا در مقابل، باز هم حسين (ع) دارد مىآيد و باز برخورد مىكند به خيمه و خرگاهى كه مال زهير است. دستگيرى و نجات گمراهان كارِ حسين (ع) است. اين تعبير زيبايى كه ظاهراً از پيغمبر اكرم (ص) است كه «إنَّ الْحُسَيْنَ مِصْبَاحُ الْهُدَى وَ سَفِينَةُ النِّجَاة»، چقدر زيبا است! سفينه نجات به تعبير ساده روز، آن قايقى است كه غريق را نجات مىدهد. يكوقت هست كه تو در دريا افتادهاى و خودت متمسّك به يك چيزى مىشوى و بيرون مىآيى؛ امّا يكوقت هست كه كسى دست تو را مىگيرد و بيرون مىكشد؛ اين «قايق نجات» است. يعنى كسانى را كه دارند غرق مىشوند و از وادى انسانيّت و الهيّت خارج مىشوند، دستهايشان را مىگيرد و بيرون مىكشد. اين را مىگويند قايق نجات. قايق نجات كارش همين است ديگر! يعنى نمىگويد دستت را به من بده، بلكه خودش دست غريق را مىگيرد و از آن ورطه بيرون مىكشد حالا اگر يك غريقى، هر چه آن ناجى مىخواهد او را بگيرد و نجاتش دهد خودش دستش را مىكشد، او ديگر خودش مقصّر است. عبيدالله بنحرّ اينطور بود. حسين (ع) خودش بلند شد و آمد و گفت مىخواهم تو را از اين ورطه نجات دهم، ولى او خودش نخواست. امّا از آن طرف، زهير است؛ با اينكه در تاريخ مىنويسند كه زهير عثمانى مسلك هم بوده است. حسين (ع) پيغام داد به زهير كه بيا؛ با اينكه زهير مقيّد بود كه در اين مسير با امام حسين (ع) روبهرو نشود. آنجا هم مجبور شده بود كه با امام حسين (ع) در يك جا خيمههايشان را برپا كنند و چارهاى نداشت در تاريخ مىنويسند وقتى قاصد حسين (ع) رسيد، موقعى بود كه همه داشتند غذا مىخوردند. يكى از اطرافيان زهير مىگويد پيامآور حسين (ع) آمد و گفت «يَا زُهِيْرُ أجِبْ أبَاعَبْدِالله»؛ يعنى اى زهير، حسين تو را خواسته است. مىگويد فضاى خيمه را سكوت فرا گرفت و يك حالت بُهتى به ما دست داد كه لقمهها در دست ما ماند. تعبيرش اين است: «كَأنَّ عَلَى رُؤُوسِنَا الطَّيْر»؛ يعنى مثل اينكه پرنده روى سرِ ما نشسته باشد! ديگر نمىتوانستيم از جايمان تكان بخوريم. وقتى پرنده روى سرتان مىنشيند و مىخواهيد كه نپرد چه كار مىكنيد؟ آدم ديگر سرش را حركت نمىدهد آن كسى كه سكوت اين جلسه را شكست، همسر زهير است. به او گفت چه مىشود كه تو بلند شوى و بروى ببينى كه پسر پيغمبر با تو چه كار دارد!؟ برو حرفهايش را گوش كن و برگرد. مىگويد تا همسرش اين حرف را زد، زهير از جا برخواست و حركت كرد و رفت به سمت خيام حسين (ع). در تاريخ نداريم كه گفتار و سخنان حسين (ع) با زهير چه بوده است؛ (17) بله، حضرت با عبيدالله حرّ جعفى مفصّل صحبت كردند و دستِ آخر هم او به امام حسين (ع) گفت بيا! من اسب و شمشيرى دارم و اينها را به تو مىدهم كه اگر مىخواهى بروى بجنگى برو بجنگ؛ امام حسين (ع) هم گفت نه به اسب تو احتياج دارم و نه به شمشيرت. اينها مالِ خودت اينها مالِ خودت بر خلاف عبيدالله در مورد زهير چنين چيزى به آن صورت نيست. مىنويسند «فَمَا لَبِثَ أنْ جَاءَ مُسْتَبْشِراً». عجب آماده بوده است اين روح! اين غريق چقدر زود نجات پيدا كرده است! يعنى توقّف زهير در خيمه امام حسين (ع) كوتاه بود. اصلًا توقفى نكرد و ديديم كه برگشت. امّا اين زهير، ديگر آن زهير نيست. «قَدْ أشْرَقَ وَجْهَهُ»، گويى صورت او يك تلألؤ و نورانيتى پيدا كرده است. وقتى انسانِ برتر بخواهد دستگيرى و تصرّف كند، ببينيد كه چه مىكند! البته زمينه هدايت هم در زهير مساعد بود. وقتى زهير برگشت، رو كرد به تمام كسانى كه اطرافش بودند و گفت من با همه شما حَلّ بيعت كردم؛ همگى برويد. حتّى رو كرد به همسرش و گفت تو را هم طلاق مىدهم؛ توهم برو. رُفقا برويد؛ اموال را هم برداريد و برويد. تمام عُلقهها را بُريد و گفت همه برويد من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق چار تكبير زدم يكسره بر هر چه كه هست امّا در بين اينها همسر زهير يك نگاه به او كرد و گفت عجب! من هم بروم؟! من منشأ سعادت تو شدم! من كجا بروم؟ زهير با حسين (ع) آمد؛ همسر و غلام زهير هم آمدند. روز عاشورا شد. اصحاب همه به ميدان رفتند و شهيد شدند. من در تاريخ اينطور ديدهام كه بعد از ظهر عاشورا بود؛ اين بدنهاى مطهّر روى زمين افتاده بود. همسر زهير كفنى داد به غلام زهير و به او گفت اى غلام، برو مولايت را كفن كن. مىنويسند غلام رفت، امّا مولايش را كفن نكرد و برگشت. همسر زهير به او گفت چرا مولايت را كفن نكردى؟ غلام گفت من چگونه مولايم را كفن كنم و حال آنكه پيكر مقدّس پسر پيغمبر، بى كفن بر روى خاك افتاده است
1- جلسه 1860؛ جمعه، دهم فروردين ماه 1380 ه ش، چهارم محرّمالحرام 1422 ه-ق 2-اين بحثى است كه جايش در مدرسه است و ما هم آنجا اين بحثها را كردهايم؛ اينجا من فقط اشارهاى مىكنم 3-خواستم تناسب «حكم و موضوع» را تا حدودى معنا كنم. بعد راجع به اين و مطالبى كه استاد ما رضوانالله تعالى عليه (امام خمينى) درباره اثم دارند بحث مفصّلى دارم 4-بله، ظلم به نفس هم داريم؛ نه اينكه نداريم. الظّلم ثلاثة ... امّا حالا نمىخواهم بحثهاى اخلاقى را مطرح كنم. بلكه مىخواهم بروم در جنبههاى فقهىاش 5-تا مىگويند ظالم، «اميرلشكر» يا «حاكم جبّار» به ذهنتان نيايد! هركسى كه به حقّ غير تجاوز كند «ظالم» است 6-بحث ما شرعى است و داريم روى حُرمت بحث مىكنيم. البته از نظر عقلى يك بحث جدا داريم كه قُبح عقلى را در آينده مطرح مىكنيم بحارالانوار، ج 93، ص 221-7 8- از همان جلسه اوّل گفتم كه امسال بحث ما يك مقدار طلبگى است 9- بحارالانوار، ج 72، ص 373 10- وسائل الشيعه، ج 17، ص 182 11- مستدرك الوسائل، ج 13، ص 125؛ كنزالعمال، ج 3، ص 499 12- بحارالانوار ج 72 ص 312 13- وسائل الشيعه، ج 17، ص 312 14- بعداً در مورد خرد جمعى هم بحث مىكنيم 15- غرر الحكم و درر الكلم، ص 450 16- نهج البلاغه، نامه 47، ص 421 17-گرچه بعضى، جملاتى را نقل مىكنند كه البته من نمىخواهم آن را رد كنم منادیون بزرگترین مرجع سخنرانی مکتوب علما فضلا و خطبا نظرات شما عزیزان: برچسبها: متن سخنرانی, آیت الله آقا مجتبی تهرانی, محرم, |